دو نامه عاشقانه از ناصرخان
متن نامه اول:
عایشه خانم جانم حاجی سرور آمد كاغذ شما را رساند.
سرداری و قبا و غیره فرستاده بودید رسید از سلامتی احوال شما بسیار بسیار خوشحال شدم بخدا قسم برای تو آنقدر دلم تنگ شده است كه حساب ندارد.
التفات قلبی من نسبت به تو زیاده از حد است البته خودت هم میدانی چقدرها ترا میخواهم.
هیچوقت از یادم فراموش نمیشدی (نمیشوی؟)
همیشه در خاطرم بودی و هستی.
انشاءالله تعالی دیگر هیچوقت از ما دور نشوی (نشوید؟) انشاءالله.
همیشه در حضور باشید.
پس فردا انشاءالله شما را ملاقات میكنم
و آسوده میشویم (یك كلمه ناخوانا)
متن نامه دوم:
عایشه خانم جانم
شنیدهام غصه میخوری بخدا قسم یك موی كثیف ترا بهزار نفر آدم اجنبی نمیدهم.
اگر بدانی چقدر محبت بتو دارم هرگز غصه نمیخوری.
ایندفعه اینطور اتفاق افتاد ترا بسر من، بجان من
قسم میدهم غصه نخور.
آسوده خاطر باش واله (والله؟) از برای اینكه تو غصه میخوری اوقات ندارم.
مثل سگ (؟ كذا) میگذرد ترا بجان من
قسم میدهم غصه نخور
جواب خوب بنویس من آسوده بشوم،
یك انگشتر الماس برلیان
برای تو فرستادم.
از حاجی سرور بگیر.
تو عایشه، جان من هستی
تو را
بیك دنیا
برابر نمیكنم
نظرات شما عزیزان: